صفحه ادبیات سایت تبیان مفتخر است که در طول ماه محرم هر روز بخشی از کتاب گرانسنگ " قیام جاودانه" را برای عمق بخشیدن به معرفت حسینی مخاطبان فرهیخته ی خود ارائه دهد و این گونه قطره ای شود از دریای خردمندی های شیعی که نسل های غیبت زده را با نور پر فروغ ولایت آل الله علیهم السلام آشنا می کنند و این را بهانه تقرب به ساحت آن بزرگواران قرار می دهند . با ما در سلوک " حماسه همواره ی حسین علیه السلام" همراه باشید . |
امام حسین (ع) بر همه انسانهاى پس از خود تا آخر تاریخ و بر همه بشریت و تمدنهاى پس از خود حق دارد، و همه - هر کدام به گونهاى - مرهون و مدیون اویند; زیرا اگر امام حسین (ع) نبود عاشورا نبود، و اگر عاشورا نبود اسلام نمىماند، و اگر اسلام نمانده بود تمدن اسلامى پدید نمىآمد تا مایه اصلى تمدنها و پیشرفتهاى بعدى و ظهور رنسانس در غرب بشود; و در آن صورت این تمدن کنونى وجود نداشت.
آیا با وجود حکومتهایى سفاک و بى اعتماد و تابع جاهلیت که اصل وحى الهى و نبوت محمدى را منکر بودند، مانند حکومتیزید و ولیدبن یزیدبن عبدالملک ... اسلام بر جاى مىماند، و به سده چهارم و پنجم مىرسید، و آن تمدن شکوفا و سترگ پدید مىآمد، و آن علم و فرهنگ و ادبیات و اخلاق و حقوق و طب و شیمى و صنعت و فیزیک و ریاضیات و تکنیک ... سامان مىیافت تا به تدریجبه دست غربیان افتد و تمدن کنونى آنان را پایه ریزى کند، و آنان را به آستانه "رنسانس" برساند، و از ظلمات و جهل و عقب ماندگى قرون وسطى رهایى بخشد؟ و اینها همه در تاریخ مسلم است. 1
در اینجا براى جوانان و کسانى که به متون تواریخ مراجعهاى ندارند، و کم کم از شناختن واقعیات آن روزگار (و احوال و اوضاع دوران سلطنت اموى و اهداف امویان) دور شدهاند، خوب استخلاصهاى آورده شود:
فرزندان امیه که خلافت اسلامى را تصاحب کردند، و با تفکر و عقیده وصایت و امامت (و اینکه پیامبر اکرم (ص)، خود جانشین و وصى داشته است و آن وصى را به عنوان پیشواى مسلمانان، پس از خود به امر خداوند متعال معرفى کرده است، تا جامعه اسلامى را براساس ملاکهاى قرآنى بسازد، و خود عالم به قرآن و عامل به قرآن باشد)، به شدت مبارزه مىکردند، در این راه خونها ریختند و جنایتها کردند، که یکى از آنان واقعه کربلاست. هدف اصلى شان محو اسلام و از میان بردن قرآن و حذف کامل دین خدا و نام محمد (ص) بود از صحنه زندگى، و بازگرداندن مردم به دوران جاهلیت.
در این باره بهاندازه یک کتاب چند جلدى مدرک و سند در تواریخ و مدارک اسلامى وجود دارد که نمىتوان اکنون آنها را مطرح
ساخت. در اینجا به چندین اشاره و مطلب کوتاه بسنده مىکنیم و همانها واقعیات را تا حدودى مىنمایاند:
رئیس بنى امیه ابوسفیان بود. معروف است که وى روزى خطاب به افراد قبیله خود چنین گفت:
این جمله ابوسفیان در تاریخ معروف است. و مىبینید که اصلا، سخن از دین و خدا و معاد و عقیده و تعهد و عدالت و حق و انسانیت در کار نیست، بلکه سخن از فرصت طلبى است که حال که دسترسى به خلافت اسلامى (و نشستن در جاى آورنده وحى) پیاد کرده اید و بر مسلمانان و سرزمینهاى اسلام استیلا یافته اید، آن را همواره در میان خود بچرخانید و نگذارید از دستشما خارج گردد.
ابوسفیان در اواخر عمر نابینا شده بود. این عباس مىگوید:
از این نقلهاى تاریخى و مستند درباره ابوسفیان بسیار است. 2 اصل کیفیت مسلمان شدنش نیز دلیل بر عدم اعتقاد اوست که باز معروف است. و اما فرزندش معاویه، کسى است که امیرالمومنین (ع) - که پس از عثمان حتى به قول اهل سنت نیز خلیفه بود و اطاعتش واجب بود - آن گونه جنگید، و پس از شهادت آن امام به دست ابن ملجم مرادى اظهار شادمانى کرد، چه بسیار از بزرگان شیعه را (که همه از بزرگان اسلام و از عابدان و پرهیزگاران بودند مانند "حجربن عدى" به شهادت رسانید ... و نور چشم پیامبر (ص) و حجتخدا، و پشتوانه عظیم ارزشهاى اسلامى، امام حسن مجتبى (ع) را با سم شهید کرد; و سرانجام مثل یزید کسى را، بر مسلمانان - به نام خلیفه و جانشین پیامبر خدا - مسلط ساخت. و همین اقدام بس استبراى روشن ساختن ماهیت او و اهداف او، به عنوان یکى از چند چهره شاخص بنى امیه.
و آیا کافى نیستبراى ویران کردن بنیاد اسلام که کسى مانند یزید خلیفه شود؟ آیا معاویه فرزند خود را نمىشناخت؟ 3 آیا با وجود اشخاص بزرگ و متعهدى در میان امت، که پارهاى خود از اصحاب پیامبر (ص) بودند و پیامبر اکرم را درک کرده بودند -
صرف نظر از حضرت امام حسین (ع) درستبود که معاویه آنهمه جنایت مرتکب شود (از جمله شهید کردن امام حسن مجتبى (ع)، و کشتن حجربن عدى، و کشتن بسیارى دیگر از بزرگان صحابه و شیعه)، تا براى مثل یزید کسى از مسلمانان بیعتبگیرد؟ و آیا چرا "اصل شورى" را زیر پا گذاشت؟ آیا در واقع او به چه چیز معتقد بود و به چه چیز متعهد؟
مورخان معتبر نقل کردهاند که حسن بصرى مىگفته است:
1-در این باره، یعنى مدیون بودن علم و تمدن جدید به اسلام و مسلمین مقاله ها، رسالهها و کتابهاى فراوانى نوشته شده است، و شمار قابل توجهى به دستخود محققان و مورخان غربى. رجوع کنید به "دانش مسلمین" و کتابنامه پایان آن (ص367- 385)، که در این بخش، 150 کتاب و مقاله در این خصوص معرفى شده است.
2- "الغدیر" ج3، ص249- 254 دیده شود; نیز: ج10، ص80- 84.
3- خوب هم مىشناخت. او در نامهاى که به مناسبتى به پسر خود یزید نوشته است، وى را به عنوان فردى میگسار، تارک نماز، داراى عیوب، مرتکب گناهان، بىشرم و بى شخصیتیاد کرده است. "صبح الاعشى" ج6، ص387; "الغدیر" ج10، ص256.
4-"تاریخ ابن عساکر دمشقى" ج2، ص281; "تاریخ طبرى" ج6، ص157; "کامل ابن اثیر" ج4، ص209; "تاریخ ابن کثیر" ج8،
ص130; "محاضرات راغب اصفهانى" ج2، ص214; "النجوم الزاهرة" ج1، ص141- مآخذ در "الغدیر" ج10، ص225. براى شناخت مستند این عنصر اموى به جلد دهم و یازدهم "الغدیر" و بحثهاى بسیار مهم، و اسناد و مدارک فراوان آنها مراجعه کنید.