صفحه ادبیات سایت تبیان مفتخر است که در طول ماه محرم هر روز بخشی از کتاب گرانسنگ " قیام جاودانه" را برای عمق بخشیدن به معرفت حسینی مخاطبان فرهیخته ی خود ارائه دهد و این گونه قطره ای شود از دریای خردمندی های شیعی که نسل های غیبت زده را با نور پر فروغ ولایت آل الله علیهم السلام آشنا می کنند و این ر ا بهانه تقرب به ساحت آن بزرگواران قرار می دهند . با ما در سلوک " حماسه همواره ی حسین علیه السلام" همراه باشید . |
...اما یزیدبن معاویه، تاملى کوتاه در گفتهها و اعمال او - و گفتههاى بزرگان تاریخ اسلام درباره او - کافى است که مقاصد او را روشن کند. او در سخنان و اشعار چندى که از وى نقل شده است، دین و وحى و قرآن را انکار کرده است. و اما در عمل، چه از این بالاتر که پسر پیامبر (ص) را شهید کند، و سربریده او را در تشت طلا گذارد، و بر لبان او چوب بزند، و خاندان پیامبر (ص) را آن گونه اسیر کند و در شهرها و بیانها بگرداند؟ آیا چنین کسى به این پیامبر و این دین و این قرآن اعتقاد دارد؟ و حافظ دین و قرآن خواهد بود؟
و یزید همان کسى است که جمعى از لشکر او، به دستور او مردم مدینه را قتل عام کردند، و سپس به غارت شهر پرداختند، و اموال و زنان اهل مدینه را تا سه روز بر خود مباح ساختند، و لشکر فاسد یزید - که مانند خود او بودند - به اعمال منافى عفت دستیازیدند، و دست تعدى بر اموال و اعراض مسلمانان گشودند، و فساد و بیشرمى ر ا به نهایت رساندند تا جایى که در مسجد پیامبر (ص) ... [ حرمت موضوع اجازه ی نقل نمی دهد](رجوع شود به کتاب "مروج الذهب"، تالیف مورخ اسلامى معروف، على بن حسین مسعودى بغدادى مصرى (م: 1346ق)، نیز کتاب "تتمة المنتهى"، تالیف مورخ و محدث موثق، حاج شیخ عباس قمى (م: 1359ق)، ص39. ) همچنین این لشگر سپس به مکه رفتند، و به هنگام درگیرى با عبدالله بن زبیر، خانه خدا را نیز به منجنیق (توپ جنگى قدیم) بستند و آن را ویران ساختند.
بسیارى از بزرگان مسلمین به معاویه تذکر دادند (و حتى سخنانى تند به او گفتند)، تا یزید را بر اسلام و مسلمانان مسلط نسازد، از جمله احنف بن قیس، (احنف بن قیس تمیمى (م: 67ق)، از بزرگان و سران عرب در آغاز اسلام، و معروف به بزرگى و دلیرى و زبانآورى و حلم و فرزانگى. ) که در ضمن سخنانى خطاب به معاویه گفت:
و هنگامى که اهل مدینه منوره - مرکز سیاسى و اجتماعى و فرهنگى اسلام در آن روزگار، و شهر انصار و اصحاب - تنى چند از بزرگان خود (از جمله، عبدالله غسیل الملائکه، عبدالله بن ابى عمر و مخزومى، منذربن زبیر و ...) را براى شناسایى یزید به دمشق فرستادند. آنان پس از دیدن و آزمودن یزید، هنگامى که به مدینه بازگشتند، گفتند:
اینها و دهها سند معتبر از این دست - که همه حاکى از واقعیات تاریخى است - روشن مىسازد که قصد اصلى سلطنت دمشق، و بیعت گرفتن براى یزید، ویرانسازى بنیان اسلام و محو قرآن کریم از صفحه روزگار بوده است، تا یادى از "اشهد ان لااله الاالله، اشهد ان محمدا رسول الله"، برجاى نماند. و از اینجا معنا و واقعیتسخن بانوى بزرگوار، حضرت زینب کبرى (س) به خوبى آشکار مىشود که در ضمن سخنان خود در مجلس یزید فرمود:
بانوى بزرگوار خود به خوبى در جریان امور بود و از نزدیک اوضاع را مىدید، از این رو - با اطمینان و قاطعیت - یزید را در صدد از
میان بردن اسلام و قرآن و برگرداندن مردم به دوران جاهلیت معرفى فرمود، آن هم در حضور خود یزید، و در مجلس رسمى دربار دمشق، با حضور رجال دمشق و دعوت شدگان رسمى ... و اگر جز این بود، و فضاى سلطنت اموى شام این امر را تایید نمىکرد، و کردار یزید شاهدى بزرگ بر این هدف شوم نبود، یزید مىتوانست از همین سخن نقطه ضعفى بگیرد و با شدت هرچه بیشتر با این اظهارات مخالفت ورزد و آنها را رد کند، و گوینده سخن را محکوم سازد. اما سخن یاد شده بیان واقعیتى بود که فضاى آن حکومت و کردار بنى امیه آن را - مثل روز - روشن ساخته بود.
این گونه بود واقعیت این فرزندان ناپاک جاهلیت، که بر اسلام و مسلمین چیرگى یافتند، و آن گونه عمل مىکردند. نمونهاى دیگر ولیدبن یزیدبن عبدالملک مروانى بود، که به هنگام خلافتخود، قرآن کریم را به تیر بست، و خطاب به کتاب الهى گفت:
این ملحد بیشرم خلیفه بود، و این ماهیتبنى امیه و سلطنتبنى امیه بود; و این بود رفتارشان با دو یادگار هدایت، قرآن و عترت، که پیامبر اکرم (ص) در میان امتباقى گذاشته بود، و آنهمه درباره آن دو رمز هدایتسفارش کرده بود، و فرموده بود که دیندارى و رستگارى در پیروى از قرآن و عترت است. آرى، این اسلام ستیزان حقیقى و جاهلیت دوستان واقعى همواره مىکوشیدند تا اسمى از اسلام نباشد و ورقى از قرآن نماند و شاخصى از اهل بیت پیامبر (ص)، مورد رجوع کسى قرار نگیرد.
در اینجا توجه به یک گفتگوى کوتاه - ولیکن ژرف و آگاهى آفرین - بسیار مناسب است تا نشان دهد که هدف "حزب اموى" (این جریان شرک و اشرافیت و تکاثر و سرمایه دارى جاهلیت) چه بود، و عاشوراى حسینى چه کرد.
و این بخشى بود از کردار دین ستیزانه اینان در طول تاریخ سیاه هزار ماه خویش. (خلافت اموى از سال 41 تا 132 هجرى قمرى بوده است، یعنى 91 سال; لیکن برخى مدت آن را هزار ماه به شمار آوردهاند; یعنى 83 سال و 4 ماه. رجوع شود به "تتمة المنتهى" و مدارک آن: "مروج الذهب" و "شرح قصیده ابوفراس حمدانى"، و "شرح زیارت عاشورا"، حاج میرزا ابوالفضل طهرانى. )
اکنون به خوبى روشن مىشود که "عاشورا" یعنى چه، و امام حسین (ع) یعنى که؟
... در حدیث نبوى - چنانکه پیشتر گذشت - رسیده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود:
معناى جمله نخست روشن است، حسین از من استیعنى فرزند من و نواده من است. درباره معناى جمله دوم (من از حسینم) گفتهاند، یعنى بقاى دین من و آیین من به وسیله حسین است; و دین اسلام از حسین (ع) قوت مىگیرد، و با شهادت او از نابودى مصون مىگردد و باقى مىماند. و از اینجاست که گفتهاند:
که اگر شهادت عاشورا - با آن ابعاد ویژه - نبود، در اثر حکومت کسانى مانند یزیدبن معاویه و ولیدبن یزیدبن عبدالملک و... - به مرور زمان - اثرى از اسلام و قرآن برجاى نمىماند. حدیث مذکور، در مدارک شیعه و سنى آمده است. درباره اهمیت عاشورا کتابها و مقالههاى بسیارى نوشته شده است، از جمله: